عـــ ــاشِـــ ــــقـــ ـــانِــــه
عٍــــ ــــشــــ ــــقـــــــ
در زمستانی سرد ، با دلی رفته ز دست ، زیر لب می خوانم ، که تو تنها سخن شعر منی ، تو نرو ، دور نشو از بر من ، تو بمان ، تا که نمیرد دل من . بی خیال است… خیلی بی خیال… همان کَسی که… تمام خیال من است…
ارزش داره . . . معذرت خواهی یعنی:اون رابطه بیشتر ازغرورتبرات یکی دیگه است کردی و حق با معذرت خواهی همیشه به این معنا نیستکه تو اشتباه امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد... میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم! آسمـان هـم کـه بـاشی بَرفــــــ باشَد ! وقتی یه آدم میگه بعضـــی وقتــــا هست کــــه دوس داری يکــــی سلامتیه اونایی که از شدت دلتنگی به کما رفتن … به سلامتی کسی که دوسش داری و پیشت نیست اما یه یادگار ازش داری که وقتی نیگاش میکنی ،
به سلامتی خودم که مخاطب خاصِ هیچکس نیستم . . . به سلامتی اونایی که خیلی تنهان ؛ نه که نمیتونن با کسی باشن ، فقط دلشون نمیخواد با هرکسی باشن به سلامتی اونایی که هرچی سعی می کنی که فقط برای یه لحظه بهشون فکر نکنی فقط یه لحظه اما بازم نمی تونی ! این یعنی عشق ! پس به سلامتی هرچی عاشقه ! ((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود... ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم. میخواهی بروی؟ خب برو... انتظار مرا وحشتی نیست شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود برو... برای چه ایستاده ایی؟ به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟ برو.. تردید نکن نفس های آخر است نترس برو... احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست برو... یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود پس راحت برو مسافری در راه انتظارت را میکشد طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد برو... فقط برو..... رفتار عاشقانه ی زن را بایــد از دلتنگـیش فهمید از خجالتش برای بوسـه گرفتن زن بـی دلیل بهانه نمیگیرد که دستانش را بگیری …..! یه لحظه صدایی آشنا با خاطراتم..... صدای خنده ای که یک فصل پیش قند توی دلم آب میکرد..... تنم لرزید... دستانم یخ کرد... جرات برگشتن و پشت سرم را نگاه کردن نداشتم اگه بازم خیال بود چیییییی؟ نگاهم به نگاهش گره خود.......... میخندید ...... شاد بود......... اما دیگر من را نگاه نمیکرد......... نگاهش و قلبش و صدایشو عشقش مال دیگری بود..... ولی شاد بود......... ولی میخندید......... ولی از دوری من ناراحت نبود....... همین که شاد بود مرا بس است....... در تنهاییم با یاد خنده هایش شاد شادم........ هرشب خودم را در آغوش میگیرم.... میبرم میخوابونم......... پتو رو میکشم روش...... و پیشونیش رو میبوسم..... اشک تو چشماش جمع میشه.... بغض میکنه و میگه :دلتنگشم..... موهاشو نوازش میکنم.... و میگم: غصه نخور خودم جان.... یه روزی همه چیز درست میشه .... بهت قول میدم برشگردونم و بیارم پیشت.... بهت قول میدم من برم و اون باشه همیشه پیشت.... بهت قول میدم خودم جاااااااااان..... اگر الان بودی و گریه های شبانه ام رو میدیدی قرص خوردنهامو میدیدی.......... فریادهای بی صدامو میشنیدی.......... توی تنهاییهام هزار بار مردنم را میدیدی..... هرگز وجدانت به رفتن رضایت نمیداد بی وجدان........... می گویند لیاقت نداشت نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی… همین!!! تو به من خندیدی و ندانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم.... باغبان در پی ما تند دوید سیب را دست تو دید.... غضب آلود به ما کرد نگاه ..... سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک... و تووووووووووووووو رفتی......... وتو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت...........
يك چمدان خريده ام !!!
يك دنيا آرزو دارم كه بايد به گور ببرم...
آرزوي من ماندن اوست... اما...
اما خدايا اگر آرزوي او رفتن من است،
آرزوي او را بر آورده كن !
من ديگر آرزويي ندارم.
نه با خودت چتر داشتي،
نه روزنامه
و نه چمدان...
از كجا بايد مي فهميدم مسافري !!!
شب ها خوابم نمي برد از درد ضربات شلاق خاطرات روي قلبم !
بي انصاف
محكم زدي ،
جايش مانده است...
تو رو می خواســـــــــــت..
.
.
.
.
.
.
.
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....
دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!!
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار
... ... به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
باران ..
یا آفتاب ..
چَتر نِمی خواهَمــــــــ !
بِگو مَعنی لُغاتــــــ را ...
اَز نــ و بِنِویسَنـــــ ــد ..!
" اَمنیَتـــــــ "
حِصار دَستــــــ های تــ و ستـــــــ ...!
هیچکس منو دوست نداره ،
منظورش از هیچکس
یک نفر بیشتر نیست . . .
همون یه نفری که واسه اون همـــه کسه !
کنــــارت بــــاشــــه... محکــــمـ بغلت کنــــه...
بــــذاره اشك بــــريــــزی تــــا سبکــــ بشـــی....
بعــــد آرومـ تــــو گــــوشت بگــــه: ديوونه چته؟ من که باهاتم!
حرف میزنن ، راه میرن ، نفس میکشن ولی هیچ حسی ندارن !
بوش میکنی و حس میکنی کنارته …
سلامتی اونی که با خاطراتشم خوشی !
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
باور کن...
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...
از شـــوق و بی تابیـش برای دیدار
از حس کودکانه اش برای آغــــــــوش
شاید بهانه ی دستانِ گرمـت را دارد
اگـــــــر دوستتــ دارم هـــآیتـ را نشنیـــــده گرفتــــــ
غصه نخــــور
اگــــر رفتـ گریـــــــه نکن
یکــــ روز چشمــــهآی یکــــ نفر عــــآشقش میکند
یکـــــ روز معنی کمـــ محلی را می فهمد
یکــــــ روز شکستـ ن را درک میکند
آن روز می فــــــهمد آه هـآیی که کشیدی
از تـــــه ِ تـــــهِ قلبتـــــ بوده!
می فهــــمد شکـــــستـ ن یک آدم تــــآوان سنگینی دآرد...
Design By: KHanOomi |